تولد زمستونی و بازی در تاریکی
تولد تولد تولده دوباره
تولد مامان جون
کلی برای مامان شعر خوندیم
بابا
حبیب افتاد تو جوب....
با آهنگ هپی برث دی تو یو
داداش
سینه زنان حرم توپ خونه
آبگوشت تموم شد همه رفتن خونه
بشین وزاری کن
ابلاغ سواری کن
ابلاغ ما پیره
ترمز نمی گیره
خب انتخاب آهنگ آزاد بود دیگه
داداش جونم اینو انتخاب کرد
خندیدیم همگی
منم همون هپی برث دی تو یو
دوبار خوندم و گفتم تموم شد
بعد از بادکنک های نوردار باد کردیم و بازی در تاریکی.....
همش می گفتم
خیلی باحال میده
به جای حال میده،که داداشی هی می گه،
من می گم باحال میده
اینم هدیه ی داداش جونم واسه ی مامان جون
آرزوی خوشبختی
شادی
سلامتی
بهروزی برای همه ی مردم دنیا
تولدزمستونی و بازی در تاریکی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی