ماه پری خاتونماه پری خاتون، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

مهربانو,خاتون خوب خانه

چرخش نگاه.....

داداش جونم از این طرف میره..... منم همون طرفی ام وکلی می خندم داداش جونم حالا رفت اون طرف .... منم اون طرفی ی ام وکلی میخندم دوباره آخه داداش جونم.....تو چقدر دوستداشتنی هستی سیر نمیشم از دیدنت جون جونی من.... ...
2 خرداد 1397

شینیون

شینیون کردم چقدر خوشگل شدم..... ع_______________ه خنده از عمق وجودم به داداش جونم   خنده هام به عشق داداشمه داداش جون جونی هرطرف میره نگاه من به دنبالشه داداش جونم عشق منی ...
2 خرداد 1397

یه حس تازه.......

اولین باره که اینقدر راحت نشستم کم کم دارم یاد میگیرم خودم بشینم داداش گلمم , مثل همیشه مراقبمه پشت وپناهمه عاااااااااااااااشقشم از عمق وجوودم چقدر خوشحالم چه خوبه آدم بتونه بدون کمک بشینه چه حس تازه ای...... ...
27 ارديبهشت 1397

توت ونمایشگاه کتاب

اینجا خییییییلی شلوغه و منم خیییییلی خسته ام برای همین به راحتی خوابیدم بععععععععله اومدیم سی ویکمین نمایشگاه کتاب تهران اینم کتاب پارچه ای من..... دشت من از نمایشگاه....... حالاهم که اومدیم پارک تا داداش جونم بازی کنه منم کمی مطالعه کنم توی این هوای خوب امروز هوا عالی بود آسمون تهران آبی بود درختهای با سخاوت پارک توتهای عالی دادن بهمون نوش جون مامانی وبابایی و داداش جونم چه روز خوبی بود امروز ...
24 ارديبهشت 1397

اولین ترد عمرم

اولین بیسکوییت ترد عمرم بله دارم اولین ببسکوییت ترد عمرم رو در خانه ی خاله جون دومی می خورم خوبه...... بد نیست... برای اولین تجربه خوب بود..... آخ آخ آخ...... فکر کردم بیسکوییت از دستم افتاده..... یا گرفتنش ازم اینقدر بهم بر خوووووووورد که نگو...... عه اینکه دست خودمه..... خب پیش میاد دیگه... مامانی بخشید..... فکر کردم ..... شما گرفتینش.... بخورمش تا دوباره گمش نکردم ...
19 ارديبهشت 1397

با تمام قدرت.......به پیش.......

این عکس سه ماهگیه..... الان که داشتم خاطراتو مرور می کردم دیدم گفتم بد نیست توی خاطرات وبلاگم هم ثبتش کنم مامانی می گه انگار دارم می گم با تمام قدرت پیش به سوی آینده مامانی...... آینده یعنی چی؟!!!!!!! ...
19 ارديبهشت 1397

سرقفلی همزن....وکیک داداش پز.....

یک کیک زیبا با یک ناخنک زیبا از یک داداش جون زیبا سرقفلی همزن,توی خونه ی ما مال داداش جونه وچه با دقت ومهارت منم در تمام لحظات پشتیبانش بودم وچشم از داداش گلم برنداشتم     عجب کیکی شده بود از بس که داداش جون خوب همزده بود تخم مرغ هاشو دمت گرم داداش جونم عاشقتم ...
19 ارديبهشت 1397