ماه پری خاتونماه پری خاتون، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

مهربانو,خاتون خوب خانه

یه عالمه تاب تاب.....

چند روز پیش رفتیم خونه ی ریحانه ویوسف خیلی خوش گذشت خونشون بزرگ بود وپراز اسباب بازی مهمتراینکه یه تاب داشتن من عاشقش شده بودم اینقدر تاب خوردم که نگو داداش جونم,اسباب بازی مورد علاقه شو آورده بود همونی که دستشه, که باباجونم از سفر واسش سوغات آورده بود روز خوبی بود سپاس از دوست مامانی ...
2 تير 1398

استخر....شن ......توپ......

امروز با داداش گلم رفتیم خانه ی کودک شن بازی واستخر توپ وکلی بازی های دیگه خیلی خوش گذشت تااااااااازه یه تولدهم اونجا در حال برگزاری بود از ماهم دعوت کردن به جشن بپیوندیم ماهم چند دقیقه ای رفتیم تولد داداش جونم خیلی هواموداشت ممنونم داداش گلم ممنونم داداش گلم ممنونم داداش گلمممممممممممم ...
2 تير 1398

یه روز زیبا.......

جمعه,سی ویکم خرداد رفتیم گلخونه ی دایی جان خیلی خوب وزیبا بود اونجا کلی بازی کردیم وخندیدیم با محمدهادی که.من بهش می گفتم محاخادی شب هم که اومده بودیم خونمون من به مامانم می گفتم عمه طاخاره به خاطر عمه گفتن های محمدهادی خیلی خوش گذشت سپاسگزارم,سپاسگزارم,سپاسگزارم ...
2 تير 1398

عکس در حمام😂😂😳😳😜😜😜😊😊😊

      عکس های تاریخی...... و به یادماندنی من و گل داداش جانم این عکس های زیبا رو در حمام وکیل شیراز انداختیم وبابت اون خیلی خوشحالیم عکس ها عالی شدن نتیجه ی صبره دیگه آخه,یک سالی بود می خواستیم بریم آتلیه قسمت نمی شد هی کارهای مهمتر پیش میومد تا اینکه بالاخره در سفر تاریخی مون در اردیبهشت امسال یعنی سال نود وهشت رفتیم شیراز دلنواز واین عکس ها رو در حمام وکیل انداخیم خیلی سفر خوبی بود عالی عالی   ...
2 خرداد 1398

لطف بزرگ داداشی

توی ماشین داداشم خیلی خوش میگذره خودم هم بلدم پیاده شم سوارشم البته بگم ها گاهی هم بحث وجدل پیش میاد بیشترهم.داداش گلم ,کوتاه میاد.... به ندرت هم من, داداش جونم ممنونم که ماشینت رو به من هم میدی خیلی کیف میده ماشین سواری دمت گرم بزرگ بشم برات یه واقعی شو می خرم اگرچه مطمینم خودت زودتر از من می خری یه عالی ترشو از بس علاقه داری دوستت دارم هزارتا هزار هزار هزارتا ...
26 فروردين 1398

اسم قشنگ,داداش قشنگم......

یک روز هیجان انگیزه امروز...... داداش جونم عاااااااااشق کتاب ومطالعه ست.... یه قانونه که توی بیشترکلاس های اول,اجرامبشه هر کس اسمشو کامل یادبگیره باید شیرینی بده به کل کلاس داداش جونم امروز اسمشو یادگرفته مامانی پیشنهاد داد,که بعنوان شیرینی کتاب بگیریم واسه همه داداش قبول کرد, حالا هم که قربونش برم,خودش داره یک کتاب جدید میخونه ,ازبس خوشحاله,از سواد یادگرفتن البته داداش جونم,بعدش از مامانی خواست شیرینی هم تهیه کنه اولش قراربود,مامان جون پاپاتیا بپزه خودس ولی چون من واکسن زدم وبی قرارم,از بیرون تهیه کردیم این شیرینی ها هم داداش جونم خودش انتخاب کرد شیرینی و کتاب های...
26 فروردين 1398

چند پرس کتاب,قبل از خواب....غذای مغزه دیگه😋😉😴

من و داداش جونم هرشب...هرشب.... قبل خواب مطالعه می کنیم.... کتاب رو میدم به مامانی تا چسب بزنه..... به کتابهای باربا پاپا ,هر,دومون علاقه داریم داداشی آروم می خونه من ,ولی بلند..... عه عه عه..... هرچی فکر کردم دلیل خاصی پیدا نمی کنم که چرا یهو پاره می کنم کتاب های بینوا رو شاید از صدای چاره شدن ورق کتاب خوشم میاد ولی سعی می کنم کمتر تکرار کنم این کار رو باهم تبادل اطلاعات هم می کنیم آخ آخ آخ..... گاهی هم هواسم نیست پار می کنم کتابو آه از نهاد داداش جونم بلند میشه ولی چیزی نمی گه,فقط نگاه می کنه..... ...
16 فروردين 1398

شکوفه شناسی بهاری....

داریم با داداش جونم این شکوفه رو بررسی می کنیم منم کمی بررسی کردم شکوفه ها از این جا اومده.... از درخت حیاط همسایه..... باد اون ها رو می ریزه توی حیاط بابابزرگ.... شکوفه ها زیاد بود... من همه رو له کردم.... در واقع بررسی له شناسی,کردم ریختم این طرف اون طرف..... این یکی سالم مونده.... منم موندم چطور بررسی ش کنم بعد از روزهای زیاد بارندگی..... هوای این روزها لطیف وعالی شده.... گرمای خورشید هم بسیار دلچسب ودلپذیر..... نسیم نیمه خنکی هم وزان...... حیف که سیل خیلی ها رو اذیت کرد توی شهرهای دیگه..... امیدوارم سال پر برکتی باشه واسه ی همه شکوفه ها از این جا اومده...
16 فروردين 1398