صبحانه ی زنبوری
رفته بودیم کوه در منطقه ی تخت سادات جای همگی خالی نیمرو آتشی خوردیم دایی جان کلی زحمت کشید تا چوب جورکنه نمیدونستیم زنبورها اینقدر نیمرو دارن محاصره مون کرده بودن حتی چند بار تکه های کوچک نیمرو با خودشون بردن خیلی جالب بود از کوه بالا رفتیم،از بین کوه ها بخشی از شهر دیده میشد از نیمه ی کوه چند تا درخت در سمت چپ کوه دیدیم از بس تشنه شده بودیم و آب مون هم تمام شده بود تصمیم گرفتیم راه رو به طرف درختها کج کنیم رفتیم و رفتیم و رفتیم تا به درختها رسیدیم ولی خبری از یک قطره اب هم نبود کمی استراحت کردیم و برگشتیم روز زنبوری خوبی بود سپاسگزارم سپاسگز...
نویسنده :
گاهی نی نی,گاهی مامی
17:20