یه قلب داغ وخوشمزه
مامانی داشت نون می پخت که من بیدارشدم
خوابالود خوابالود
در حال که داشتم چشمهامو می مالیدم
گفتم مامانی نون قلبی هم بپز
وچند دقیقه بعد یه قلب داغ ونرم وخوشمزه
توی دستم بود
وشروع کردم به گاز زدن
😇😇😇😇
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی